عضویت در سایت
- برای مطلع شدن از اضافه شدن مطالب جدید به سایت در خبرنامه عضو شوید .
محل کد خبرنامه
مطالب قبلی
نویسندگان وبلاگ
لوگو دوستان

لوگو دوستان
جستجو در وبلاگ

آرشیو وبلاگ

» صدای پای آب

زندگی رسم خوشایندی است
زندگی بال و پری دارد با وسعت مرگ
پرشی دارد اندازه عشق
 زندگی چیزی نیست که لب طاقچه عادت از یادمن و تو برود

زندگی جذبه دستی است که می چیند
زندگی نوبر انجیر سیاه در دهان گس تابستان است
زندگی بعد درخت است به چشم حشره
زندگی تجربه شب پره در تاریکی است
 زندگی حس غریبی است که یک مرغ مهاجر دارد
زندگی سوت قطاری است که درخواب پلی می پیچد
زندگی دیدن یک باغچه از شیشه مسدود هواپیماست
خبر رفتن موشک به فضا
لمس تنهایی ماه
فکر بوییدن گل در کره ای دیگر

زندگی شستن یک بشقاب است

 زندگی یافتن سکه دهشاهی در جوی خیابان است
زندگی مجذور اینه است
 زندگی گل به توان ابدیت
زندگی ضرب زمین در ضربان دل ما
زندگی هندسه ساده و یکسان نفسهاست

هر کجا هستم باشم
 آسمان مال من است
 پنجره فکر هوا عشق زمین مال من است
 چه اهمیت دارد
 گاه اگر می رویند
قارچ های غربت ؟

 من نمی دانم که چرا می گویند : اسب حیوان نجیبی است کبوتر زیباست
 و چرا در قفس هیچ کسی کرکس نیست
 گل شبدر چه کم از لاله قرمز دارد
چشم ها را باید شست جور دیگر باید دید
واژه ها را باید شست
واژه باید خود باد ‚ واژه باید خود باران باشد
چترها را باید بست
 زیر باران باید رفت
فکر را خاطره را زیر باران باید برد
با همه مردم شهر زیر باران باید رفت
دوست را زیر باران باید برد
عشق را زیر باران باید جست
 زیر باران باید با زن خوابید
زیر باران باید بازی کرد
زیر باران باید چیز نوشت حرف زد نیلوفر کاشت
 زندگی تر شدن پی در پی
زندگی آب تنی کردن در حوضچه کنون است

 

نويسنده: سارینا خوشگله تاریخ: دو شنبه 29 اسفند 1390برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لینک ثابت
» خدا نگهدار زمستان زیبای من

 

خدا نگهدار ای مظلوم ترین فصل ها
ما را ببخش
سرمایت را دیدیم
پاکی و سپیدیت را نه
دلگیری می دانم
یک رنگیت را ارج ننهادیم و
غرق چند رنگی بهار شدیم
ما انسانها همینیم
یک رنگها را دوست نداریم
مبهوت و غرق رنگها ی پر ریا می شویم
ما راببخش
ندانستیم
آب رنگ، نقاشی بهاررا از قطرات برف و باران تو
توان کشیدن دارد
ما راببخش
عطر گل  یخ را
که عطر آگین وجود توست
فراموش کردیم
خدا نگه دار فصل تنهای من
می دانم سال دیگر می آیی
بعد از اشک ریزان پاییز
به پیشواز
نه عیدی داری و نه عیدانه ای
ما را ببخش
که ندانستیم
 اگر هیزمی روشن می کند گرمایی را در خانه مان
این گرما مدیون حضور توست
آدم برفی مهربان با تو معنا می گیرد،
آغوش گرم، با تو تصویر میشود.
ما را ببخش
و خدا نگه دار
مظلوم ترین فصلها
زمستان

نويسنده: سارینا خوشگله تاریخ: دو شنبه 29 اسفند 1390برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لینک ثابت
»

 

وصیت نامه وحشی بافق

 روز مرگم، هر که شيون کند از دور و برم دور کنيد 
همه را مســــت و خراب از مــــي انــــگور کنيـــــد

مزد غـسـال مرا سيــــر شــــرابــــــش بدهيد
مست مست از همه جا حـــال خرابش بدهيد

بر مزارم مــگــذاريــد بـيـــايد واعــــــظ
پـيــر ميخانه بخواند غــزلــي از حــــافـــظ

جاي تلقــيـن به بالاي سرم دف بـــزنيـــد
شاهدي رقص کند جمله شما کـــف بزنيد

روز مرگــم وسط سينه من چـــاک زنيـد
اندرون دل مــن يک قـلمه تـاک زنـيـــــــد

روي قــبـــرم بنويـسيــد وفــــادار برفـــت
آن جگر سوخته خسته از اين دار برفــــت

نويسنده: سارینا خوشگله تاریخ: دو شنبه 29 اسفند 1390برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لینک ثابت
»

 

 

یه پرستار استرالیایی بزرگ‌ترین حسرت‌های آدم‌های در حال مرگ رو جمع کرده و پنج حسرت رو که بین بیشتر آدم‌ها مشترک بوده منتشرکرده

 اولین حسرت: کاش جرات‌اش رو داشتم اون جوری زندگی می‌کردم که می‌خواستم٬ نه اون جوری که دیگران ازم توقع داشتن

حسرت دوم: کاش این قدر سخت کار نمی‌کردم

 حسرت سوم: کاش شجاعت‌اش رو داشتم که احساسات‌ام رو به صدای بلند بگم

 حسرت چهارم: کاش رابطه‌هام رو با دوستام حفظ می‌کردم

 حسرت پنجم: کاش شادتر می‌بودم

اگر انسانها بدانند
فرصت باهم بودنشان چقدر محدود است

محبت شـان نسبت به یکدیگر نامحدود می شود

 

نويسنده: سارینا خوشگله تاریخ: دو شنبه 29 اسفند 1390برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لینک ثابت
» سفره هفت سین

اینم سفره هفت سین آماریست ها

نويسنده: سارینا خوشگله تاریخ: دو شنبه 29 اسفند 1390برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لینک ثابت
» قدرت بیان
 
 

 قدرت بیان

جان دوست صمیمی جک در سر راه مسافرتشان پس از سفارش صبحانه در رستوران به جک گفت: یک لحظه منتظر باش میروم یک روزنامه بخرم.

پنج دقیقه بعد، جان با دست خالی برگشت. در حالی که غرغر میکرد، با ناراحتی خودش را روی صندلی انداخت.

جک از او پرسید: چی شده؟

جان جواب داد: به روزنامه فروشی رو به رو رفتم. یک روزنامه صبح برداشتم و ده دلار به صاحب دکه دادم،منتظر بقیه پول بودم،اما او به جای این که پولم را برگرداند، روزنامه را هم از بغلم درآورد و به من گفت الان سرم خیلی شلوغ است و نمیتوانم برای کسی پول خرد کنم.
فکر کرد من به بهانه خریدن یک روزنامه میخواهم پولم را خرد کنم
،واقعم عصبانی شدم

 جان در تمام مدت خوردن صبحانه از صاحب روزنامه فروشی شکایت میکرد و غر میزد که او مرد بی ادبی است

 جک در حالی است که دوستش را دلداری میداد، حرفی نمیزد.

بعد از صبحانه به جان گفت که یک لحظه منتظر باشد، و بعد خودش به همان روزنامه فروشی رفت.

وقتی به آنجا رسید، با لبخندی به صاحب روزنامه فروشی گفت: آقا، ببخشید، اگر ممکن است کمکی به من کنید، من اهل اینجا نیستم. میخواهم نیویورک تایمز بخرم اما پول خرد ندارم، فقط یک ده دلاری دارم. معذرت میخواهم، میبینم که سرتان شلوغ است و وقتتان را میگیرم.

صاحب روزنامه فروشی در حالی که به کارش ادامه میداد یک روزنامه به جک داد و گفت: بیا، قابل نداره ،هر وقت پول خرد داشتی  پولش را به من بده.

وقتی که جک با غنیمت جنگی اش برگشت، جان در حالی که از تعجب شاخ در آورده بود پرسید: مگر یک نفر دیگر به جای صاحب روزنامه فروشی در آنجا بود؟

جک خندید و به دوستش گفت: دوست عزیزم، اگر قبل از هر چیز دیگران را درک کنی  به آسانی میبینی که دیگران هم تو را درک خواهند کرد ولی اگر همیشه منتظر باشی که دیگران درکت کنند خوب، دیگران همیشه به نظرت بی منطق میرسند اگر با درک شرایط مردم از آنها تقاضایی بکنی  به راحتی برآورده میشود.

نويسنده: سارینا خوشگله تاریخ: دو شنبه 29 اسفند 1390برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لینک ثابت
»

 

دست کسی رو که دوست داری رو بگیر

دختر کوچولو و پدرش از رو پلي مي گذشتن.

پدر يه جورايي مي‌ترسيد، واسه همين به دخترش گفت: عزيزم، لطفا دست منو بگير تا نيوفتي تو رودخونه.

دختر کوچيک گفت: نه بابا، تو دستِ منو بگير.

پدر که گيج شده بود با تعجب پرسيد: چه فرقی می‌کنه؟

دخترک جواب داد: اگه من دستت را بگيرم و اتفاقي برام بيوفته، امکانش هست که من دستت را ول کنم.

اما اگه تو دست منو بگيري، من با اطمينان ميدونم هر اتفاقي هم که بيفته، هيچ وقت دستم رو ول نمي‌کني.

در روابط دوستانه،  ماهیت اعتماد به قید و بندهاش نیست؛ به عهد و پیمان‌هاش هست.

پس

دست کسی رو که دوست داری بگیر،به جای این که توقع داشته باشی اون دست تو رو بگیره.....

 

نويسنده: سارینا خوشگله تاریخ: دو شنبه 29 اسفند 1390برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لینک ثابت
» تزريق خون

سالها پيش كه من به عنوان داوطلب در بيمارستان كار ميكردم، دختري به بيماري عجيب و سختي دچار شده بود و تنها شانس زنده ماندش انتقال كمي از خون خانواده‏اش به او بود. او فقط يك برادر 5 ساله داشت. دكتر بيمارستان با برادر كوچك دختر صحبت كرد. پسرك از دكتر پرسيد: آيا در اين صورت خواهرم زنده خواهد ماند؟
دكتر جواب داد: بله و پسرك قبول كرد. پسرك را كنار تخت خواهرش خوابانديم و لوله‏هاي تزريق را به بدنش وصل كرديم، پسرك به خواهرش نگاه كرد و لبخندي زد و در حالي كه خون از بدنش خارج ميشد، به دكتر گفت: آيا من به بهشت ميروم؟
پسرك فكر ميكرد كه قرار است تمام خون بدنش را به خواهرش بدهند




سگ باهوش

قصاب با ديدن سگي که به طرف مغازه اش نزديک مي شد حرکتي کرد که دورش کند اما کاغذي را در دهان سگ ديد .کاغذ را گرفت.روي کاغذ نوشته بود " لطفا ۱۲ سوسيس و يه ران گوشت بدين" . ۱۰ دلار همراه کاغذ بود.قصاب که تعجب کرده بود سوسيس و گوشت را در کيسه اي گذاشت و در دهان سگ گذاشت .سگ هم کيسه راگرفت و رفت . قصاب که کنجکاو شده بود و از طرفي وقت بستن مغازه بود تعطيل کرد و بدنبال سگ راه افتاد . سگ در خيابان حرکت کرد تا به محل خط کشي رسيد . با حوصله ايستاد تا چراغ سبز شد و بعد از خيابان رد شد.قصاب به دنبالش راه افتاد. سگ رفت تا به ايستگاه اتوبوس رسيد نگاهي به تابلو حرکت اتوبوس ها کرد و ايستاد .قصاب متحير از حرکت سگ منتظر ماند . اتوبوس امد, سگ جلوي اتوبوس امد و شماره انرا نگاه کرد و به ايستگاه برگشت .صبر کرد تا اتوبوس بعدي امد دوباره شماره انرا چک کرد اتوبوس درست بود سوار شد.قصاب هم در حالي که دهانش از حيرت باز بود سوار شد. اتوبوس در حال حرکت به سمت حومه شهر بود وسگ منظره بيرون را تماشا مي کرد .پس از چند خيابان سگ روي پنجه بلند شد و زنگ اتوبوس را زد .اتوبوس ايستاد و سگ با کيسه پياده شد.قصاب هم به دنبالش. سگ در خيابان حرکت کرد تا به خانه اي رسيد .گوشت را روي پله گذاشت و کمي عقب رفت و خودش را به در کوبيد .اينکار را بازم تکرار کرد اما کسي در را باز نکرد. سگ به طرف محوطه باغ رفت و روي ديواري باريک پريد و خودش را به پنجره رساند و سرش را چند بار به پنجره زد و بعد به پايين پريد و به پشت در برگشت. مردي در را باز کرد و شروع به فحش دادن و تنبيه سگ و کرد. قصاب با عجله به مرد نزديک شد و داد زد :چه کار مي کني ديوانه؟ اين سگ يه نابغه است .اين باهوش ترين سگي هست که من تا بحال ديدم. مرد نگاهي به قصاب کرد و گفت:تو به اين ميگي باهوش ؟اين دومين بار تو اين هفته است که اين احمق کليدش را فراموش مي کنه !!!

 

نتيجه اخلاقي :
اول اينکه مردم هرگز از چيزهايي که دارند راضي نخواهند بود.
و دوم اينکه چيزي که شما انرا بي ارزش مي دانيد بطور قطع براي کساني ديگر ارزشمند و غنيمت است .
سوم اينکه بدانيم دنيا پر از اين تناقضات است.
پس سعي کنيم ارزش واقعی هر چیزی را درک کنیم و مهمتر اینکه قدر داشته های مان را بدانیم




راه بهشت

مردي با اسب و سگش در جاده‌اي راه مي‌رفتند. هنگام عبور از کنار درخت عظيمي، صاعقه‌اي فرود آمد و آنها را کشت. اما مرد نفهميد که ديگر اين دنيا را ترک کرده است و همچنان با دو جانورش پيش رفت. گاهي مدت‌ها طول مي‌کشد تا مرده‌ها به شرايط جديد خودشان پي ببرند.
پياده‌روي درازي بود، تپه بلندي بود، آفتاب تندي بود، عرق مي‌ريختند و به شدت تشنه بودند. در يک پيچ جاده دروازه تمام مرمري عظيمي ديدند که به ميداني با سنگفرش طلا باز مي‌شد و در وسط آن چشمه‌اي بود که آب زلالي از آن جاري بود. رهگذر رو به مرد دروازه‌بان کرد: «روز به خير، اينجا کجاست که اينقدر قشنگ است؟»
دروازه‌بان: «روز به خير، اينجا بهشت است.»
- «چه خوب که به بهشت رسيديم، خيلي تشنه‌ايم.»
دروازه‌بان به چشمه اشاره کرد و گفت: «مي‌توانيد وارد شويد و هر چه قدر دلتان مي‌خواهد بوشيد.»
- اسب و سگم هم تشنه‌اند.
نگهبان: واقعأ متأسفم. ورود حيوانات به بهشت ممنوع است.
مرد خيلي نااميد شد، چون خيلي تشنه بود، اما حاضر نبود تنهايي آب بنوشد. از نگهبان تشکر کرد و به راهش ادامه داد. پس از اينکه مدت درازي از تپه بالا رفتند، به مزرعه‌اي رسيدند. راه ورود به اين مزرعه، دروازه‌اي قديمي بود که به يک جاده خاکي با درختاني در دو طرفش باز مي‌شد. مردي در زير سايه درخت‌ها دراز کشيده بود و صورتش را با کلاهي پوشانده بود، احتمالأ خوابيده بود.
مسافر گفت: روز به خير
مرد با سرش جواب داد.
- ما خيلي تشنه‌ايم.، من، اسبم و سگم.
مرد به جايي اشاره کرد و گفت: ميان آن سنگ‌ها چشمه‌اي است. هرقدر که مي‌خواهيد بنوشيد.
مرد، اسب و سگ، به کنار چشمه رفتند و تشنگي‌شان را فرو نشاندند.
مسافر از مرد تشکر کرد. مرد گفت: هر وقت که دوست داشتيد، مي‌توانيد برگرديد.
مسافر پرسيد: فقط مي‌خواهم بدانم نام اينجا چيست؟
- بهشت
- بهشت؟ اما نگهبان دروازه مرمري هم گفت آنجا بهشت است!
- آنجا بهشت نيست، دوزخ است.
مسافر حيران ماند: بايد جلوی دیگران را بگیرید تا از نام شما استفاده نکنند! این اطلاعات غلط باعث سردرگمی زیادی می‌شود!
- کاملأ برعکس؛ در حقیقت لطف بزرگی به ما می‌کنند. چون تمام آنهایی که حاضرند بهترین دوستانشان را ترک کنند، همانجا می‌مانند...

بخشی از کتاب «شیطان و دوشیزه پریم»، پائولو کوئیلو

نويسنده: سارینا خوشگله تاریخ: یک شنبه 28 اسفند 1390برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لینک ثابت
» جک


يه اصفهاني خيلي اوقاتش تلخ بود. دوستش ازش علت اوقات تلخيش رو پرسيد. جواب داد: اخه دندانه شونه سرم شكست. دوستش گفت: خوب از دندانه هاي ديگه شونه ات استفاده كن. اصفهانيه گفت: اخه اين اخرين دندانه شونه ام بود !

يه نفر زنگ ميزنه خونه دوست دخترش،‌ باباي طرف گوشي رو برميداره، هول ميشه ميگه: ‌ساعت شانزده و پنجاه و چهار دقيقه

بيبنم اگه يه روز از خواب بيدار بشي ببيني اون که دوستش داري گذاشته رفته...
صبحونه چي مي خوري؟

چند شب دل ما با گریه خو کرد چه شبها با تو بودن ارزو کرد

چند شب تا سحر نقش خیالت کنار ما نشست و گفتگو کرد

یه دکتر اصفهانی زنش میمیره روی سنگ قبرش می نویسه: آرمگاه زری همسر دکتر رحیمی مختصص زنان و زایمان، مطب: خیابان جلفا کوچه سوم پلاک 20

اصفهانی ازدواج میکنه برای اینکه خرجش کمتر بشه تنها میره ماه عسل

اصفهانيه يه موز ميخوره تا يه هفته دستشويي نميره

بچه یه اصفهانی شکم درد میگیره میبرنش بیمارستان دکتره بعد از عمل از اتاق عمل میاد بیرونو میگه الحمد و لله عمل با موفقیت انجام شد و ما این سکه 5 ریالی رو از شکم بچه در اوردیم اصفهانیه میره جلو میگه آقای دکتر اول 5 ریال ما رو بدین حسابمون با هم قاطی نشه

از تركه ميپرسن عاروق چيه ميگه سلسله گوزهايي كه راه خود را گم كرده اند.

مي دوني چرا همه جوك ها با يه روز شروع مي شه؟چون شبا مورد منكراتي داره!

به غضنفر ميگن: با «اختاپوس» جمله بساز. ميگه: اوخ، تا پوستم نسوخته برم تو سايه

يه كلاغ توي اسمون تخم ميزاره ولي تخمش نمي يوفته بشكنه ميدوني چرا؟؟؟ چون پوشيده بوده........

همیشه شنیدم از مادر که : مروارید ها در صدفها پنهانند و صدفها در آب با تمام وجود صدا می کنم خدا را ... ای خدای دریاها به دلمان غواصی بیاموز

انسان پدیده ای غریب است ، به فتح هیمالیا می رود به کشف اقیانوس آرام دست می یابد ، به ماه و مریخ سفر می کند تنها یک سرزمین است که هرگز تلاش نمی کند آن را کشف کند و آن دنیای درونی وجود خود اوست

مي دوني شباهت تو با گل چيه؟

هر دو تون عشقين با اين تفاوت که گل عشق زنبور عسله ولي تو عشق

مگس!


شاعري فرموده است.مزن زن راولي چون برستيزدچنانش زن كه هرگز بر نخيزد


تركه تو مسابقه 20 سوالي شركت مي كنه مجري باهاش تباني ميكنه ميگه جواب انبر دستيه
تركه: ميگه تو جيب جا ميشه
مجري : نه
تركه: عجب انبر دستي بزرگي

نويسنده: سارینا خوشگله تاریخ: یک شنبه 28 اسفند 1390برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لینک ثابت
» جک سری جدید


گفت مردی به همسرش روزی... من بميرم چگونه خواهی زيست؟ گفت: از چند و چون آن بگذر.. تو بميری برای من کافيست

ه كسي بهت اس ام اس خالي فرستاد بدون انقدر دوست داره كه نمي دونه كه چي بگه

وفاي بي وفايان كرده پيرم برم يار وفا داري بگيرم، اگر يار وفاداري نديدم، سر قبر وفاداري بميرم
با وفا دوستت دارم


كاش آن لحظه كه تقديم تو شد هستي من ميسپردم كه مراقب باشي
جنس اين جام بلورست
پر از عشق و غرور است
مبادا كه بازيچه شود
ميشكند . . .

يكي قشنگيه منظره رو مي بينه ، يكي كثيفيه پنجره
اين تويي كه تصميم ميگيري چي ببيني
اميدوارم هميشه قشنگ ببيني حتي از يك پنجره ي كثيف

به انتهاي شب كه ميرسيم چيزي در درونم انگار ميميرد
آرام آرام...
و خيالم خيس مي شود درتاريكيه ديدگلن توزمان ميگذرد و من همچنان براي تو مي نويسم
عجب برفي مي آيد من آوازم را در سپيده ي برف پنهان مي كنم
و بي تو بي قرار مي شوم


اگر مي خواهيد در زندگي دوستان وفادار و ياران غم خوار داشته باشيد ، كم و خيلي دير با مردم دوست شويد...


غضنفرو مي فرستن دنبال نخود سياه . پيداش مي كنه !!!

يك روز يك نفر كراوات مئ بنده زنش مئ گه چرا كراوات بستي ميگه شايدشب مهمون بياد میگه چرا زير شلواري پوشيدي مي گه شاید هم مهمون نياد

 سازنده ترين کلمه((گذشت)) است…آن را تمرين کن. پرمعني ترين کلمه((ما)) است…آن را به کار بر. عميق ترين کلمه((عشق)) است…به آن ارج بده. بي رحم ترين کلمه(( تنفر)) است…با آن بازي نکن. خودخواهانه ترين کلمه((من)) است…از آن حذر کن. نا پايدارترين کلمه((خشم)) است…آن را فرو بر. بازدارنده ترين کلمه((ترس)) است…با آن مقابله کن. با نشاط ترين کلمه ((کار)) است…به آن بپرداز. پوچ ترين کلمه((طمع)) است…آن را بکش. سازنده ترين کلمه((صبر)) است…براي داشتنش دعا کن
 


يه روز يه فرغونه ميره بالا پشته بوم ميگه تا بهم نگين پژو نميام پايين

از اصفهاني مي پرسن ماشينتو چه جوري ميشوري ميگه هر وقت بارون مياد ميبرمش تو كوچه.


من خراب دل خویشم نه خراب کس دیگر نه لب گشایدم از گل ، نه دل کشد به نبید چه بی نشاط بهاری که بی رخ تو رسید نشان داغ دل ماست لاله ای که شکفت به سوگواری زلف تو این بنفشه دمید به یاد زلف نگونسار شاهدان چمن ببین در اینه ی جویبار گریه ی بید بیا که خاک رهت لاله زار خواهد شد ز بس که خون دل از چشم انتظار چکید

نويسنده: سارینا خوشگله تاریخ: یک شنبه 28 اسفند 1390برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لینک ثابت
» جک


به ترکه میگن: شما دانشگاه میری؟ میگه: اگه بار بخوره میرم




به یه ترکه میگن اون کدوم پیغمبر بود که یه مشت پرنده و حیوون رو جمع کرد و برد تو کشتی یارو یه کم فکر میکنه و میگه حضرت یوگی و دوستان




وقتي که بچه بودم هر شب دعا ميکردم که خدا يک دوچرخه به من بدهد. بعد فهميدم که اينطوري فايده ندارد. پس يک دوچرخه دزديدم و دعا کردم که خدا مرا ببخشد




اگه مي‌دونستي قطره بارون وقت دور شدن از ابرا چه حسي داشت، اگه مي‌دونستي يه بندر وقت رفتن كشتيها چه تنها ميشه ، اگه مي‌دونستي درخت كاج وقت پر كشيدن پرنده‌ها چه غمگين ميشه اگه مي‌دونستي رفتنت چه آتيشي به جونم كشيد اون وقت اين قدر راحت نمي‌گفتي : خداحافظ




اهل دانشگاهم رشته ام علافي‌ست جيب‌هايم خالي ست پدري دارم حسرتش يك شب خواب! دوستاني همه از دم ناباب و خدايي كه مرا كرده جواب. اهل دانشگاهم قبله‌ام استاد است جانمازم نمره! خوب مي‌فهمم سهم آينده من بي‌كاريست من نمي‌دانم كه چرا مي‌گويند مرد تاجر خوب است و مهندس بي‌كار وچرا در وسط سفره ما مدرك نيست! ((چشم ها را بايد شست جور ديگر بايد ديد)) بايد از آدم دانا ترسيد! بايد از قيمت دانش ناليد!




راننده تاكسي: خانم،‌ شما سومين زن بارداري هستيد كه امشب رسوندم فرودگاه. زن: اما من كه باردار نيستم. راننده تاكسي: ما هم هنوز به فرودگاه نرسيديم!



برای گفتن"دوستت دارم"لحظه ای کافی ست.ولی برای اینکه نشان بدهید چقدر دوست دارید!یک عمر لازم است




تفاوت منشی خوب با منشی خیلی خوب : منشی خوب صبح که میشه میگه صبح بخیر رئیس اما منشی خیلی خوب می گه پاشو رئیس صبح شده!!




چتر چرا؟خیال که خیس نمیشود




کاش لبخندهایت آنقدر زیبا نبودند که امروز آرزوی دیدن یک لحظه فقط یک لحظه از لبخندهای عاشقانه ات را داشته باشم! کاش چشمان معصومت به چشمانم خیره نمی شد تا امروز چشمان من به یاد آن لحظه بهانه گیرند و اشک بریزند! کاش حرف های دلم را بهت نگفته بودم تا امروز با خود نگویم " آخه او که میدونست چقدر دوستش دارم



نمی دانستی از تاریکی می ترسم، همیشه سیاه می پوشیدی، داشتم به تاریکی عادت می کردم، سپید پوشیدی و رفتی




یا درست حرف بزن یا عاقلانه سکوت کن




بعضي فکر مي کنند اين منصفانه نيست که خدا کنار گل سرخ خار گذاشته است.بعضي ديگر خدا را ستايش مي کنند که کنار خارها گل سرخ گذاشته




تنها راه مقابله با آمريكااينه كه ارتش رشت با زنهاشون سر اونهاروگرم كنن،بعد قزوينيها از پشت غافلگيرشون كنن.!!!




خر بالدار تاحالا ديدي؟ صد درصد نه. پس خيال پرواز رو از سرت بيرون كن




يه روز يه پسره از خدا ميپرسه: خدا چرا اين دخترا رو خوشگل آفريدي ؟خدا ميگه تا شما دوستشون داشته باشين. پسره ميگه خب پس ديگه چرا اينقدر خنگ آفريديشون ؟ خدا ميگه برا اينکه اونها هم شما رو دوست داشته باشن




سه تا پیرزن تصمیم می گیرن شوهر کنن! یه آگهی می دن تو روزنامه: با یکی ازدواج کن... 2 تا جایزه بگیر!!



 
ميداني چه مي شود وقتي تمام احساساتت و عشقت را جمع كني و همه را به يك نفر هديه كني ..! مايه نشاطش باشي و تمام تلاشت شاد نگهداشتن او باشد . اما او بي اعتنا باشد و بي تفاوت . اينچنين است كه لحظه هاي خاموشي جان مي گيرد

نويسنده: سارینا خوشگله تاریخ: یک شنبه 28 اسفند 1390برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لینک ثابت
» اس ام اس عاشقانه


دوست داشتن نم نم باران است ، که کم کم مي آيد و به درازا مي بارد. چه زيباست اگر همواره اينگونه بباريم و ابر هميشه بهار آسمان محبت باشيم




 انسانها بايد بياموزند که ثروتمند کسي نيست که بيشترين ها را دارد بلکه کسي است که به کمترين ها نيازمند است.



شب در کارنامه ي سياه زندگي اش چه کرده است که افتخار گرفتن اين همه ستاره را دارد?




مادر مي گويد هوشنگ چي شده چرا داري گريه مي كني هوشنگ با گريه مي گويد اين احمد پسر همسايه ارذيتم كرد. مادرمي گويد الهي داغش به دل ننه اش بمونه چيكارت كرد هوشنگ مي گويد مي خواستم يه مشت بزنم تو دلش جا خالي داد د ستم خورد به ديوار




اي كاش فرياد آنقدر بي صدا بود كه حرمت سكوت را نمي شكست




 ایرانسل کارکرده خریداریم . این همه سیم کارت رو می خوای چی کار ؟ آبش می کنیم دمپایی درست می کنیم !





داشتم اشکهايم را روي نامه اي عاشقانه با قطره چکان جعل ميکردم خاطرم آمد شايد دلتنگ خنده هايم باشي ببخش اگر اين روزها عشق با گريستن ثابت ميشود




ازغم نامردميها بغضها در سينه دارم
 شانه هايت را براي خرسواري دوست دارم





بچه به باباش مي گه اگه از بانک 100 ميليون برنده شي چيکار مي کني؟ باباهه : آمريکا - ويسکي - جنيفر لوپز . بچه مي گه اگه برنده نشي ؟باباهه: خونه - عرق سگي - مامانت




روي دره توالت هاي قزوين نوشته :
اينجا ديگه آخره خطه بخواي نخواي بايد بکشي پائين !!!




یه ترکه میوفته تو آب رشتیه مبینه میگه اوووو خرماهی



ترکه اسم بچش رو میگذاره دیوید کاپرفیلد! ازش می پرسند: چرا اسمشو اینجوری گذاشتی؟! میگه: آخه تخم سگ از دو تا کاندوم گذشته

نويسنده: سارینا خوشگله تاریخ: یک شنبه 28 اسفند 1390برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لینک ثابت
» پیامک عاشقانه و فلسفی جدید


و توی پول چیزی به اسم وفا گمه...گذشت وقتی که می گفتند مهم تفاهمه ...







خاموش كردم توی لیوانت خدایم را...






هـر وقـت در فـریـب دادن کسـی مـوفـق شـدی. بـه ایــن فکـر نبــاش کـه اون چقـدر احمــق بــوده. بـه ایــن فکـر کـن کـه اون چقـدر به تـو اعتـــــــماد داشــته








سایه حق سلام عشق سعادت روح سلامت تن سرمستی بهار سکوت دعا سرور جاودانه این است هفت سین آریایی نوروز مبارک









در خانواده ما هرجا سخن از انحراف است، نام زيباي من ميدرخشد .....!




نیمه گـُمشده ام نیستی که بـا نیمه ی دیگــر به جُستجویت برخیزم

تو… تمام گُمشده منی . . .





ای کاش که هر لحظه بهاری باشی
هر روز پر از امیدواری باشی
هر ۳۶۵ روز امسال
سرگرم شمردن هزاری باشی !







خوبی بادبادک اینه که می‌دونه زندگیش فقط به یک نخ نازک بنده,ولی بازم تو آسمون می‌رقصه و می‌خنده .








آنکه دستش را اینقدر محکم گرفته اى,

دیروز عاشق من بود,

دستانت را خسته نکن,
...
محکم یا آرام,

فردا تو هم تنهایى...








زندگیــ  یعنی همین...

مرگ در آغوشــِ تو!!!  









سایــ ـه ها  عاشقـــ ـترند

من رو بـ ـ ه روی تـــــــــــــــــــــــو می ایستـم

سایـ ه ام به پایـــَـ ـ تــ   میافتد









آنقدر باورت دارم که وقتے مے گويي باران ...
خيس مے شوم!!!








جستجوی حقیقت دیوانگی مطلق است ، چون موقعیکه به حقیقت رسیدید ممکن نیست به کسی بگویید و دشمن شما نشود . . . .









گل ها و سبزه ها پیامبرانی هستند که در بهار مبعوث می شوند تا بهار ناگزیر قیامت را امضا کنند عید حقیقی را آنان درک می کنند که با یک چشم بر گذشته بگریند و با چشم دیگر به آینده لبخند بزنند.






بخدا گفتم: " بیا جهان را قسمت کنیم، آسمون واسه من ابراش مال تو، دریا مال من موجش مال تو، ماه مال من خورشید مال تو ... ".

خدا خندید و گفت: " بندگی کن، همه دنیا مال تو ... من هم مال تو ... "

نويسنده: سارینا خوشگله تاریخ: یک شنبه 28 اسفند 1390برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لینک ثابت
» این سوال خترناکه حسن

طنز - پنج سوال که بهتره زن ها از مردها نپرسند

پنج سوال مهم در زندگی زناشویی
بر اساس یه تحقیق، ۵ سوال وجود داره که زنها بهتره از مردها نپرسند!
چون اگه جوابهاشون مبنی بر حقیقت داده بشه شر به پا میشه!!...

این ۵ سوال عبارتند از
به چی فکر می کنی؟...
آیا دوستم داری؟...
آیا من چاقم؟...
به نظر تو ، اون دختره از من خوشگلتره؟...
اگه من بمیرم تو چیکار می کنی؟
برای مثال:

به چی فکر می‌کنی؟
جواب مورد نظر برای این سوال اینه: “عزیزم! از اینکه به فکر فرو رفته بودم متاسفم! داشتم به این فکر می‌کردم که تو چقدر زن خوب و دوست داشتنی و متفکر و با شعور و زیبایی هستی و من چقدر خوشبختم که با تو زندگی می کنم.“... البته این جواب هیچ ربطی به موضوع مورد فکر مرد نداره! چون مرد داشته به یکی از موارد زیر فکر می‌کرده:
الف) فوتبال
ب) بسکتبال
ج) چقدر تو چاقی!
د) چقدر اون دختره از تو خوشگلتره!
ه) اگه تو بمیری پول بیمه ات رو چطوری خرج کنم؟
یه مرد در سال ۱۹۷۳ بهترین جواب رو به این سوال داده... اون گفته: “اگه می خواستم تو هم بدونی به جای فکر کردن، درباره‌ش حرف می‌زدم!“...

آیا دوستم داری؟
جواب مورد نظر این سوال “بله“ است! و مردهایی که محتاط‌ترند می‌تونن بگن: “بله عزیزم!“... و جوابهای اشتباه عبارتند از:
الف) فکر کنم اینطور باشه!
ب) اگه بگم بله، احساس بهتری پیدا می‌کنی؟
ج) بستگی داره که منظورت از دوست داشتن چی باشه!
د) مگه مهمه؟!
ه) کی؟... من؟!

آیا من چاقم؟
واکنش صحیح و مردانه نسبت به این سوال اینه که با اعتماد به نفس و تاکید بگین “نه! البته که نه!“ و به سرعت اتاق رو ترک کنین!... جوابهای اشتباه اینها هستند:
الف) نمی‌تونم بگم چاقی... اما لاغر هم نیستی!
ب) نسبت به چه کسی؟!
ج) یه کمی اضافه وزن بهت میاد!
د) من چاق‌تر از تو هم دیدم!
ه) ممکنه سوالت رو تکرار کنی؟ داشتم به بیمه‌ات فکر می‌کردم!

به نظر تو، اون دختره از من خوشگلتره؟
“اون دختره“ در اینجا می‌تونه یه دوست قبلی یا یه عابر که از فرط زل زدن به اون تصادف کردین و یا هنرپیشه یه فیلم باشه... در هر حال جواب درست اینه که: “نه! تو خوشگلتری!“... جوابهای غلط عبارتند از:
الف) خوشگلتر که نه... اما به نحو دیگه‌ای خوشگله!
ب) نمی‌دونم اینجور موارد رو چطوری می‌سنجند!
ج) بله! اما مطمئنم تو شخصیت بهتری داری!
د) فقط از این بابت که اون جوونتر از توست!
ه) ممکنه سوالت رو تکرار کنی؟ داشتم راجع به رژیم لاغریت فکر می‌کردم!

اگه من بمیرم تو چیکار می‌کنی؟
جواب صحیح: “آه عزیزترینم! در حادثه اجتناب ناپذیر فقدان تو، زندگی برام متوقف میشه و ترجیح میدم خودمو زیر چرخ اولین کامیونی که رد میشه بندازم!“... این سوال، همونطور که توی گفتگوی زیر می‌بینین، ممکنه از سوالهای دیگه طوفانی‌تر باشه!...
زن: عزیزم... اگه من بمیرم تو چیکار می‌کنی؟
مرد: عزیزم! چرا این سوالو می‌پرسی؟ این سوال منو نگران می‌کنه!
زن: آیا دوباره ازدواج می کنی؟
مرد: البته که نه عزیزم!
زن: مگه دوست نداری متاهل باشی؟
مرد: معلومه که دوست دارم!
زن: پس چرا دوباره ازدواج نمی‌کنی؟
مرد: خیلی خب! ازدواج می‌کنم!
زن (با لحن رنجیده): پس ازدواج می‌کنی؟
مرد: بله!
زن (بعد از مدتی سکوت): آیا باهاش توی همین خونه زندگی می‌کنی؟
مرد: خب بله! فکر کنم همین کار رو بکنم!
زن (با ناراحتی): بهش اجازه میدی لباسهای منو بپوشه؟
مرد: اگه اینطور بخواد خب بله!
زن (با سردی): واقعا“؟ لابد عکسهای منو هم می‌کنی و عکسهای اونو به دیوار می‌زنی!
مرد: بله! این کار به نظرم کار درستی میاد!
زن (در حالی که این پا و اون پا می کنه): پس اینطور... حتما“ بهش اجازه میدی با چوب گلف من هم بازی کنه!
مرد: البته که نه عزیزم! چون اون چپ دسته!!!

نويسنده: سارینا خوشگله تاریخ: یک شنبه 28 اسفند 1390برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لینک ثابت
» پیامک عید نوروز
و توی پول چیزی به اسم وفا گمه...گذشت وقتی که می گفتند مهم تفاهمه ...







خاموش كردم توی لیوانت خدایم را...






وقتی یک زن دیوانه وار با تو بحث میکنه خوشحال باش چون سکوت یک زن...نشانه پایان توست.







وقتی یک زن دیوانه وار با تو بحث میکنه خوشحال باش چون سکوت یک زن...نشانه پایان توست.







جان مولا حرف حق را گوش کن         شمع بیت المال را خاموش کن







هرکس همان گونه است که فکر می کند پس مراقب افکار خود باشید .






بهش میگم: زود باش دمپاییتو بده تا سوسکه نرفته... میگه:مگه میخوای بکشیش؟...
میگیم : پـَـَـــ نه پَ میخوام بدم سوسکه پاش کنه !!!





بوی عیدی، بوی گل ،بوی کاغذ رنگی و ..............حالا بوی گرانی





فریاد من سد دلم را شکافته و طغیان نموده در پس لب های بسته ام اما صدایش نمی رسد به گوش هیچکس...







آخرش نفهمیدم اینجاکه هستم تقدیرمنه!  یاتقصیر من!







شکسپیر میگه:"هر ازچند گاهی برای آنکه دوستش میداری نشانه ای بفرست تا به یادش آوری که هنوز قلبی برایش می تپد"،و این آن نشانه است.








سخت ترین کار در دنیا ، ترمیم اعتمادیه که از دست رفته ! اعتماد به عشقت ، اعتماد به نفست ، اعتماد به آینده ات









در روزگاری كه خنده مردم از زمین خوردن توست، برخیز تا بگریند....  كوروش كبیر







دوست داشته باشید و زندگی کنید. زمان همیشه از آن شما نیست...نوروزتان فرخنده باد.





نويسنده: سارینا خوشگله تاریخ: یک شنبه 28 اسفند 1390برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لینک ثابت
» اس ام اس عاشقانه



بهترین چیز رسیدن به نگاهی ست که از حادثه عشق تر است.....










همیشه با کسی دردُ دل کنید که دو چیز داشته باشد
یکی "درد" دیگری "دل" !
غیر از این باشد به تو می خندد









من و باران، من و دريا، من و تو
من و شب‌ بو، من و فردا، من و تو
دوباره عاشقي را مي‌سراييم
من و مجنون، من و ليلا، من و تو







بعضی در حـــال گــــریز از عشــــــق
و بعضـــــــی را عشـــق در میانـــــــ استــــ ...
مـــن امـا ...
مــــن ...
فقــــط تــــ ـــو را می خــــواهم
دغــــــدغه ی عشــــــق هـــم باشــد
مـــــــال همـــان بعضـــــی هـــا ...








زخمهاي آدم سرمايست..
سرمايتو با اين و اون تقسيم نكن !
داد نكش.. هوار نكش.. صبور.. آروم ..
این روزا ، هیچکس <رفیق> نیست ...!










*مگه اشك چقدر وزن داره...؟ *

*که با جاري شدنش ، اينقدر سبک مي شيم...*








*می خواهم برگردم به روزهای کودکی آن زمان ها که : پدر تنها قهرمان بود .*
* عشــق، تنـــها در آغوش مادر خلاصه میشد *
*بالاترین نــقطه ى زمین، شــانه های پـدر بــود ... *
*بدتـرین دشمنانم، خواهر و برادر های خودم بودند . *
*تنــها دردم، زانو های زخمـی ام بودند. *
*تنـها چیزی که میشکست، اسباب بـازیهایم بـود *
*و معنای خداحافـظ، تا فردا بود...!*







*ميداني ... !؟ به رويت نياوردم ... ! *
* از همان زماني كه جاي " تو " به " من " گفتي : " شما " *
*فهميدم *
*پاي " او " در ميان است ...*








برای دیدارت زمان را تعیین نمی کنم...

شاید ساعت حسادت کند و خواب بماند ...








وقتي سرتو روي شونه ي کسي ميذاري که دوستش داري ...
بزرگترين آرامش دنيا رو تو خودت احساس ميکني
و وقتي کسي که دوستش داري ، سرشو بذاره روي شونت ....
احساس ميکني ، قوي ترين موجود روي زميني






هر سحر آفتاب من بودی
همه شب ها شهاب من بودی
ور شکستم بدون چشمانت
تو تمام حساب من بودی . . .








هیچ میدانی ؟

جای قول و قرارهایمان امن است ، زیر پاهای تو !








آن نازنین کجاست که یادم نمیکند / صد غم به سینه دارم و شادم نمیکند

یک لحظه آنکه بی من هرگز نمی نشست / امشب به یاد کیست که یادم نمیکند . . .






سال تحویل شد و من

تمام دلتنگیهایم را

به جای تو

در آغوش می کشم

چقدر جایت میان بازوانم خالیست

نوروز مبارک


نويسنده: سارینا خوشگله تاریخ: یک شنبه 28 اسفند 1390برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لینک ثابت
» sms عاشقانه مخصوص نامزدهای جوان دخترکش


یه دوست دختر نداریم آسم داشته باشه بعد اسپریشو قایم کنیم نفس تنگی بگیره بهش تنفس مصنوعی بدیم




درشت و شیرین
بشکن و ببر.
اما نه!
این دل
هندوانه نیست
که بشکنی و
پسند کنی.
بشکن و ببر
به شرط چاقو
هندوانه ی اترک1
نه قلب ِ
پر تَرَک.
1.اترک :منطقه ای در استان گلستان که هنداونه های شیرین اش معروف است.








همیشه دلم میخواست
_دور سفره_
جای پدر بزرگ بنشینم
با غرور
با هیبت
هندوانه ای قاچ کنم
و از گندم هایی که هنوز
درو نشده اند
حرف بزنم
حیف که قدم
اندازه ی رویاهام
نبود.






چه سخته دلتنگ قاصدک بودن...

                                         در جاده ای که هیچ بادی در آن نمی ورزد....








هر شبــــــــ ــ ــ ــ ـ ...
به خودم قـــ ــــ ــول میدهم كه ...
غمتــــــ ــ ــ ــ ـ را فراموشـت كنم !..
وقتی قاب عکســـتـــــــ ــ ــ ــ ـ را می بینم!..
تـــ ــ ــ ــو را كه نه ..
قولـــ ــــ ـــــ ـــم را فراموش می كنم... !!





هیــــــ ـچ هـــم ســـــکوت،
نــــ ـشـــانـه ی رضــایتــــــــ نـیسـتــــــــ !
شـــــایــــد کــــــ ـسی دارد
خفـــــــــ ـه می شـــــ ـود
پـشت یـکـــــــ بـغـض .








می گن یه مرد باید همیشه صدای پاهاش بیاد،
تا همه بفهمن یک مرد داره رد می شه ،
به جز وقتیکه...
از روی دلتنگی...
زیر بارون...
قدم می زنه و...
گریه می کنه...








لطفـــــــــــــــا کسی به خوابــــــــــــم نیاید....
امشـــــــــــــــــــــــــب را تا صبــــــــــــــــــح,
به کابوســــــــــــــــــــــــهایم قول داده ام !







عبـــور مـی کُنــمـ
هـَــر روز
از کِنـــار نیمکــت هـــای خــالــی پـــارکــ
طــوری کـِـه اِنگــارکــسی
در نیمکـت هـــای آخـــریـــن
اِنتــظارمـ را مـی کشــد
و بـِـه آنجــــا مـی رســمـ
بــایـد وانِمــود کُنـــمـ
کـِـه بــاز هــَــم دیـــــــر رِسیــده امــ...









هنوز هم دلم تنگ می شود
برای حرف زدنت
و برای تکیه کلامهایت
که نمی دانستی فقط کلام تو نبود
من هم به آنها تکیه داده بودم !!!







باز هم سکوت و فریاد های چشمهای دلـتنگ من...

دل کوچکم اما منتظر حرفیست تا این ســکوت سیاه بی ثمر بشکند ...

وبارها بشکند میدانی فقط و فقط دلم برای صدایت تـــنـگ شده بود...






سرانگشتانم که می سوزد ...
یعنی وقت ِنوشتن از تـــوست
بــیــــا در خـــیـــالــم
آرام بنشین ...
مــــی خــواهـــم صــدای ِ نفس هــــایت را
بنویــــســـم..........‬









در هوایت بی قرارم ای قرار من
بر سر راهی که رفتی من هنوزم چشم در راهم
و در گوشم صدایت
و در ذهنم آخرین حرف های نا تمامت
و در دستم تمام نامه هایت
و در قلبم عشق بی انتهایت
و بر لب اسم زیبایت
و در رویا های ناتمامم دیدن روی زیبایت
و در کابوس دیدن شبنم اشک هایت
و اما من
نیستم در خلوت ترین گوشه ی قلبت
نداری تو حتی یکی از نامه هایم

و نیستی چشم در راهم...









چشمانم شب ترین است
دلم دریاترین ..
رویایم ستاره ترین
و
عشقم کوه ترین…!
کجاست آن فرهادترین …








گاهی میتوانیم برای كسی كه دوستش داریم چند سطر سكوت یادگار بگذاریم !

تا هروقت دلتنگـــــمان شد آنرا هر طوریكه خواست برای خود مـــــعنا كند . .







جایزه ی بهترین بازیگر میرسد به

بالشت من که هر شب نقش تو را عالی بازی میکند !!!







به ما دروغ می گفتند:
دردها را بزرگ که شوید فراموش می کنید.
درست این است:

زندگی، آنقدر درد دارد که از درد نو،درد کهنه فراموش می شود.









چـــــــه رنج آورست .. !!!
می ســــــــابم با سوهــــــــانی...
تــــــــــمامیِ خطــــــــوطِ اندامـــــــــم را
تا شـــاید پاک کنم ..
اثــــــرِ لــــــمسِ سر انگــــــــشتانت را
از اعــماقِ تار و پــــــــودم . . .







گاهی دلت از سن و سالت می گیرد
میخواهی کودک باشی
کودکی به هر بهانه ای به آغوش غمخواری پناه می برد
... ...
و آسوده اشک می ریزد
بزرگ که باشی
باید بغض های زیادی را بی صدا دفن کنی ...








روزے هـ ــزار بآر بایـ ــد براے دوستانمـ توضیح بدهمـ،
کهـ در دنیـ ــاے بیرونــ از شعرهـ ـآیمـ،
پاے هیچ عشقے وسط نیستـــ،
بـ ـآور کهـ نمے کُننـ ــد،
جانـــ تـ ــو رآ قسمــ مے خورمـــ...







ای کاش
فشار … غصه … غم … درد
واحد و عدد داشت
کاش
قابل قیاس و اندازه گیری بود
آن وقت
شاید روزگار
با تمام بی رحمی اش می فهمید
بر سر یک نفر چقدر آوار
می ریزد "






تنها شاهد اشک هاي شبانه ام،
همین صفحه ی سپید و جوهر سیاه است
...
هرگز نخواستم چشم نامحرم این لحظه های نا آشنا،
فروریختن اشک را بر گونه هایم ببیند
همیشه بالش سکوت را زیر سر هق هق تنهایی ام گذاشتم

تا کسی صدایم را نشنود...







نفس هایم را طوری تنظیم میکنم که وقت بازدم تو دم من باشد...!!!








روزگاری جاده ای بودم غرق تردد ، جاده ای که از رفت و آمد لحظه ای خالی نمیشد

من که بسیار غریبان را به آبادی رساندم ، عاقبت خود ماندم و ویرانه و تنهائی خود . . .


نويسنده: سارینا خوشگله تاریخ: یک شنبه 28 اسفند 1390برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لینک ثابت
»

س ام اس های غمگین جدید و دل شکسته

 

زندگی غمکده ای بیش نبود / بهر ما جز غم و تشویش نبود

به کدام خاطره اش خوش باشم / که کدام خاطره اش نیش نبود . . .

ادامه در لینک زیر

.

.

.

چه سخته در جمع بودن ولی در گوشه ای تنها نشستن

به چشم دیگران چون کوه بودن ولی در خود به آرامی شکستن . . .

.

.

.

ساکنان دریا پس ار مدتی صدای امواج را نمیشنوند

چه سخت است قصه عادت . . .

.

.

.

روزگاری جاده ای بودم غرق تردد ، جاده ای که از رفت و آمد لحظه ای خالی نمیشد

من که بسیار غریبان را به آبادی رساندم ، عاقبت خود ماندم و ویرانه و تنهائی خود . . .

.

.

نويسنده: سارینا خوشگله تاریخ: یک شنبه 28 اسفند 1390برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لینک ثابت
»

شعر عید نوروز و طبیعت

ساقیا ! آمدن عید مبارک بادت
وان مواعید که کردی مرواد از یادت
 
******************************
چند گویی که چو هنگام بهار آید
گل بیارید و بادام به بار آید
 
روی بستان را چون چهره ی دلبندان
از شکوفه رخ و از سبزه عذار آید
 
این چنین بیهوده ای نیز مگو با من
که مرا از سخن بیهوده عار آید
 
شصت بار آمد نوروز مرا مهمان
جز همان نیست اگر ششصد بار آید
 
هر که را شست ستمگر فلک آرایش
باغ آراسته او را به چه کار آید ؟
 
سوی من خواب و خیال است جمال او
گر به چشم تو همی نقش و نگار آید
 
" ناصرخسرو "

******************************
 
نوروز بزرگم بزن ای مطرب امروز
زیرا که بود نوبت نوروز به نوروز
 
کبکان دری غالیه در چشم کشیدند
سروان سهی عبقری سبز خریدند
 
بادام بنان مقنعه بر سر بدریدند
شاه اسپرمان چینی در زلف کشیدند
 
" منوچهری "
 
******************************
باز متواری روانِ عشق ، صحرائی شدند
باز سرپوشیدگانِ عقل ، سودائی شدند
 
باز مستوران جان و دل پدیدار آمدند
باز مهجوران آب و گِل تماشائی شدند
 
" سنایی "
 
******************************
یقین آنجاست آن جانان ، امیر چشمه حیوان
که باغ مرده شد زنده ، و جان بخشیدن اوتاند
 
******************************
باد آمد و بوی عنبر آورد
بادام ، شکوفه بر سر آورد
 
شاخ گل از اضطراب بلبل
با آن همه خار سر درآورد
 
" سعدی "
 
******************************
هست ایام عید و فصل بهار
جشن جمشید و گردش گلزار
 
" منوچهری دامغانی  "
 
******************************
عید است و نو بهار و جهان را جوانیی
هر مرغ را به وصل گلی شادمانیی
 
" امیرشاهی سبزواری  "
 
******************************
آمد بهار و یافت جهان اعتدال او
مرغ دل از نشاط برآورد سال نو
 
" طالب آملی  "
 
******************************
طوفان گل و جوش بهار است ببینید
اکنون که جهان برسرکار است ببینید
 
این آینه هایی که نظر خیره نمایند
در دست کدام آینه دار است ببینید
 
" صائب تبریزی  "
 
******************************
چو گشت از روی تو دلشاد نوروز
در گنج طرب بگشاد نوروز
 
" کمال الدین اسماعیل  "
 
******************************
به جمشید برگوهر افشاندند
مرآن روز را روز تو خواندند
 
سرسال نو هرمز و فرو دین
برآسوده از رنج دل ، دل زکین
 
" فردوسی توسی  "
 
******************************
نوروز بزرگم ، بزن ای مطرب ، امروز
زیرا که بود نوبت نوروز به نوروز
 
" منوچهری دامغانی  "
 
******************************
نوروز که هرچمن ، دل افروز بود
نقش گل و خار عبرت آموز بود
 
گر جامه به جان ز معرفت نو گردد
هرروز به دل "نشاط نوروز" بود
 
" شکیب اصفهانی  "
 
******************************
تا هست چنین که طبع اطفال
در هرشب عید شادمان است
 
" اهلی شیرازی  "
 
******************************
رسید موسم نوروز و روزگار شکفت
فرخنده گلِ شادی ، بهار شکفت
 
" فیاض لاهیجی "
 
******************************
 

عید نوروز و بهار

این عید سعید عید اسعد باشد
ملت ‏به پناه لطف احمد باشد
 
بر پرچم جمهوری اسلامی ما
تمثال مبارک محمد (ص) باشد

" حضرت امام خمینی (ره) "
 
******************************

صدای پای بهار ( عید نوروز )

شعر بهار

برف و یخ آب شد
چشمه ‏ها شد روان
 
شد زمین رنگ‏رنگ
خنده زد آسمان
 
باز دنیای ما
شاد و پیروز شد
 
آمد ، آمد بهار
عید نوروز شد
 
پر شد از بوی گل
کوچه ‏ها ، خانه ‏ها
 
باز آغاز شد
رقص پروانه‏ ها
 
باز هم پهن شد
سفره هفت سین
 
سبز شد ، سرخ شد
هر کجای زمین

نويسنده: سارینا خوشگله تاریخ: یک شنبه 28 اسفند 1390برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لینک ثابت
»

نويسنده: سارینا خوشگله تاریخ: یک شنبه 28 اسفند 1390برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لینک ثابت
»


تماشایی ترین تصویر دنیا می شوی گاهی

                           دلم می پاشد ازهم بس که زیبا می شوی گاهی

حضور گاهگاهت بازی خورشید با ابراست

                            که پنهان می شوی گاهی و پیدا می شوی گاهی

به ما تا میرسی کج می کنی یکباره راهت را

                             ز ناچاریست، گرهم صحبت ما می شوی گاهی

دلت پاک است اما با تمام سادگی هایت

                        به قصد عاشق آزاری معما می شوی گاهی

تو را از سرخی سیب غزل هایم گریزی نیست

                      تو هم مانند حوا زود اغوا می شوی گاهی


نويسنده: سارینا خوشگله تاریخ: یک شنبه 28 اسفند 1390برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لینک ثابت
»

اي دل حريف اين همه ماتم نمي شوي

بيچاره تر منــــــــــم كه تو آدم نميشوي
بار فراق دوســـــــت اگر بر سرت نهند

چون چوب

اي دل حريف اين همه ماتم نمي شوي

بيچاره تر منــــــــــم كه تو آدم نميشوي
بار فراق دوســـــــت اگر بر سرت نهند

چون چوب خشك ميشكني خم نمي شوي
چون شمع ِ سرگداختــــــــه اي در تعجبم

با ازدياد شعــــــــــــــله چرا كم نميشوي
هر شب دعا كنم كه شــوي سر به راه تر

آخر چرا اسير دعــــــــــــــايم نمي شوی

خشك ميشكني خم نمي شوي
چون شمع ِ سرگداختــــــــه اي در تعجبم

با ازدياد شعــــــــــــــله چرا كم نميشوي
هر شب دعا كنم كه شــوي سر به راه تر

آخر چرا اسير دعــــــــــــــايم نمي شوی

نويسنده: سارینا خوشگله تاریخ: یک شنبه 28 اسفند 1390برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لینک ثابت
»

به نسیمی همه راه به هم می‌ریزد
کی دل سنگ تو را آه به هم می‌ریزد

سنگ در برکه می‌اندازم و می‌‌پندارم
با همین سنگ زدن، ماه به هم می‌ریزد

عشق بر شانه هم چیدن چندین سنگ است
گاه می‌ماند و ناگاه به هم می‌ریزد

آنچه را عقل به یک عمر به دست آورده است
دل به یک لحظه کوتاه به هم می‌ریزد

آه، یک روز همین آه تو را می‌گیرد

گاه یک کوه به یک کاه به هم می‌ریزد


نويسنده: سارینا خوشگله تاریخ: یک شنبه 28 اسفند 1390برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لینک ثابت
»

ذهن را درگیر با عشقی خیالی کرد و رفت

    جمله های واضح دل را سوالی کرد و رفت

چون رمیدنهای آهو ناز کردن های او

   دشت چشمان مرا حالی به حالی کرد و رفت

ابر هم در بارشش قصد فداکاری نداشت

عقده در دل داشت روی خاک خالی کرد و رفت

آرزویم با تو بودن بود کوشیدم ولی

 واقعیت را به من تقدیر حالـــــــــــی کرد و رفت

نويسنده: سارینا خوشگله تاریخ: یک شنبه 28 اسفند 1390برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لینک ثابت
»

 

پروانه چو بر روی تو بنشست دلم ریخت    

          چون باد به گیسوی تو زد دست دلم ریخت

من عکس تو را بر رخ آن ماه کشیدم        

          چون شب به گل روی تو دل بست دلم ریخت

دیشب به تو گفتم که مرا جز تو کسی نیست 

          گفتی که مرا جز تو کسی هست دلم ریخت

گفتی که تو را با نگهی مست کنم مست     

          پیمان بشکستی نشدم مست دلم ریخت

من قصه ی خود را به گل آینه گفتم

         وقتی که چو من آینه بشکست دلم ریخت

پروانه ی دشت آینه دار گل ما بود            

         چون از سر گلبرگ چمن رست دلم ریخت

 

 

نويسنده: سارینا خوشگله تاریخ: یک شنبه 28 اسفند 1390برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لینک ثابت
»

 

رفتن و گم شدن از ماست نه از فاصله ها

دل از اینهاست که تنهاست نه از فاصله ها

گرچه دیگر همه جا پر زجدایی شده است

مشکل از طاقت دل هاست نه از فاصله ها

نقش کم رنگ سرابی که گذر گاه من است

شاید از چشم تو پیداست نه از فاصله ها

همه درها شده بستــــــه ز غم فاصله ها

زخم هر عشق ز درهاست نه از فاصله ها

گرچه دیگر همه کس سرد شده اند، این یکبار

این همه درد نه از ماست نه از فاصله ها

نويسنده: سارینا خوشگله تاریخ: یک شنبه 28 اسفند 1390برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لینک ثابت
»
آبی ترین بارانیم را می پوشم و به فرودگاه می روم
حقیقتش این است که جمعه ها ابر ها سبکترند
آدمها ..اسب ها ..حتی مورچه ها هم خوشحال ترند
میگویند امروز از بالاترین نقطه ی اوج اسمان فرود می اید
لبخند می زنید و جهانی ترین تیتر دنیا را منتشر میکنید
جاء الحق و زهق الباطل

نويسنده: سارینا خوشگله تاریخ: یک شنبه 28 اسفند 1390برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لینک ثابت
» تسلیت شهادت حضرت فاطمه (س)

-ان روز تمام اسمان نیلی بود،بر دوش علی بیعت

 

تحمیلی بود،وقتی ثمر باغ فدک قسمت شد،ای وای 

 

که سهم فاطمه سیلی بود.

 

۲-خانه را کاشانه ماتم مکن،فاطمه پشت علی را خم مکن،

 

فاطمه دار وندار من تویی،در حقیقت ذوالفقار من تویی،

 

فاطمه مگذار غم پیرم کند،داغ سنگینت زمین گیرم کند.

 

۳-فاطمه بانوی فخر هر زن است،هر دل با ذکر نامش گلشن

 

است،روح تاریک همه سر گشتگان،در شعاع نور عشق

 

روشن است.

 

۴-پرستوی مهاجرم چرا زلانه میروی،اگر زلانه میروی چرا

 

شبانه میروی،قرار من،شکیب من،مهاجر غریب من،

 

فدای غربتت شوم که مخفیانه میروی،حیات جان،

 

امید دل،علی بود ز تو خجل،که با کبودی بدن،ز تازیانه

 

میروی.

 

۵-این روز ها که مادرمان بین بستر است،دل بیشتر

 

هوائیه دیدار دلبر است،این روز ها که یاس علی خمیده

 

است،دل بیشتر برای ظهورت تپیده است.

 

شهادت حضرت زهرا (س) بر تمام شما دوستان عزیز

 

تسلیت باد.

 

 

 

 

نويسنده: سارینا خوشگله تاریخ: یک شنبه 28 اسفند 1390برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لینک ثابت
» نشانی

((خانه دوست کجاست؟))در فلق بود که پرسید سوار.

 

اسمان مکثی کرد

.

 

رهگذر شاخه ی نوری که به لب داشت به

 

 

تاریکی شن ها بخشید.وبه انگشت نشان داد

 

 

سپیداری و گفت

:

 

 

((نرسیده به درخت،

 

کوجه باغی است که از خواب خدا سبز تر است

 

 

و در ان عشق به اندازه ی پر های صداقت

 

 

ابی است.

 

می روی تا ته ان کوچه که از پشت بلوغ،سر

 

 

بدر می ارد،پس به سمت گل تنهایی می پیچی

.

 

دو قدم مانده به گل،پای فواره ی جاوید اساطیر

 

 

زمین می مانی و تورا ترسی شفاف

 

 

فرا میگیرد

.

 

در صمیمیت سیال فضا،خش خش برگی می شنوی

‌‌‌

 

کودکی میبینی رفته از کاج بلندی بالا،جوجه

 

 

بردارداز لانه ی نور و از او می پرسی؟

 

 

خانه ی دوست کجاست.))            (سهراب سپهری)

 

سلام دوستان عزیز امیدوارم در امتحان هاتون موفق

 

بوده باشید وانشاالله تابستون خوبی رو شروع

 

کنید.ماه رجب رو هم به همه ی شما تبریک

 

میگم انشاالله بتونیم از این ماه رجب خوب

 

بهره ببریم

 

 

 

 

نويسنده: سارینا خوشگله تاریخ: یک شنبه 28 اسفند 1390برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لینک ثابت
» عید مبعث

از حرا ایات رحمان رحیم امد پدید

.

 

با نخستین حرف،قران کریم امد پدید

.

 

صوت اقرا باسم ربک می رسد بر گوش و جان

.

 

یا که از غار حرا خلق عظیم امد پدید

 

.

 

گوئی که ز صخره ها صدا می اید

 

 

اوای خوش خدا خدا می اید

 

 

ای خسته دلان منتظر گوش دهید

 

 

اوای محمد(ص)از حرا می اید

.

 

امشب همه نیلوفران مشتاق روی دلبرند

...

 

جمع شقایق ها همه مست می پیغمبرند

..

 

امشب تمام قدسیان مهمان بزم سرمدند...

 

جمع ملائک تا سحر مشغول ذکر احمدند

...

 

سرزمین مکه هم در ناز شد

.

 

از حرا درهای رحمت باز شد

.

 

صبح میلاد کلام الله شد

.

 

مصطفی امشب رسول الله شد

.

 

عید مبعث رو به همه شما دوستان تبریک عرض می کنم

.

 

از این که چند وقتی نبودم و نتونستم به نظراتون جواب

 

 

بدم عذر خواهی می کنم.

 


 

 

نويسنده: سارینا خوشگله تاریخ: یک شنبه 28 اسفند 1390برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لینک ثابت
» امام زمان

کشتی نساز ای نوح،طوفان نخواهد امد

 

 بر شوره زار دل ها

 

نخواهد امد/شاید به شعر تلخم

 

 

خرده بگیری اما/جایی که سفره

 

 

خالی است،ایمان نخواهد امد/باید کلاس اول،

 

این شعر می سرودند

 

 

ان مرد تا نیاید،باران نخواهد امد.

 

مهدی جان سوالی ساده دارم از حضورت/من ایا زنده ام وقت

 

 

ظهورت؟/اگر که امدی من رفته بودم/اسیر ماه،و سال و هفته

 

 

بودم/دعایم کن دوباره جان بگیرم/بیایم در رکاب تو بمیرم

.

 

شاید ان روز که سهراب نوشت :تا شقایق هست زندگی

 

 

باید کرد،خبر از دل پر درد یاس نداشت.باید اینجور نوشت

:

 

هر گلی هم باشد،چه شقایق چه گل پیچک و یاس،تا

 

 

نیاید مهدی،زندگی دشوار است

.

 

ای منتظران گنج نهان می اید/ارامش جان عاشقان می اید

/

 

بر بام سحر طلایه داران ظهور گفتند که صاحب الزمان می

 اید.

 

بر خیز که حجت خدا می اید/رحمت ز حریم کبریا می اید

/

 

از گلشن عسکری گذر کن که سحر،بوی گل نرگس از

 

 

فضا می اید.

 

سلام به دوستان عزیز امیدوارم حالتون خوب باشه

.

 

من از همه دوستانی که به وب من سر میزنن و نظرات

 

 

خودشونو می گن ممنونم لطفا همه برای سلامتی اقا امام

 

 

زمان یه صلوات بفرستین.

 

 

 

 

 

نويسنده: سارینا خوشگله تاریخ: یک شنبه 28 اسفند 1390برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لینک ثابت
» ماه رمضان مبارک

۱ـ باز امشب حق صدایم کرده است/وارد مهمانسرایم کرده

 

است/با همه نقصی که در من بوده است/باز هم او دعوتم

 

بنموده است.

 

۲ـ بر سینه بیتاب شده تاب نیامد/ظلمت همه جا پر شده

 

مهتاب نیامد./خواهم ز خدا مهدی موعود بیاید/ماه رمضان

 

امد و ارباب نیامد.عطر ماه خدا گوارایتان.

 

۳ـ بوی رمضان و مقدمش بوسیدم.در رهگذرش طبق طبق

 

گل چیدم.من با چه زبان شکر بگویم که به چشم.

 

یک بار دگر ماه خدا را دیدم.

 

۴ـاستشمام عطر خوشبوی رمضان از پنجره ی ملکوتی

 

شعبان گوارای وجودتان.

 

۵ـ ای دوست بهار بی خزان را دریاب،هنگام سحر حال

 

اذان را دریاب،یک ماه عبادت کن ویک سال صفا،مهمانی

 

ماه رمضان را دریاب.

 

 ماه مبارک رمضان،بهار قران،ماه عبادتهای عاشقانه،

 

نیایشهای عارفانه،و بندگی مخلصانه را به همه ی

 

شما دوستان عزیز تبریک عرض می کنم.التماس دعا.

 

 

نويسنده: سارینا خوشگله تاریخ: یک شنبه 28 اسفند 1390برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لینک ثابت
» خدایا عاشقتم

در دستانم دو جعبه دارم که خدا آنها را به من



هدیه داده است.

 

 او به من گفت: غمهایت را در جعبه سیاه و

 

 شادی هایت را در جعبه طلایی جمع کن. من نیز

 

 چنین کردم و غمهایم را در جعبه سیاه ریختم و



شادی هایم

 

 را در جعبه طلایی! با وجود اینکه جعبه طلایی



روز

 

 به روز سنگین تر می شد اما از وزن جعبه سیاه

 

کاسته می شد! در جعبه سیاه را باز کردم و با



تعجب دیدم

 

که ته آن سوراخ است!!! جعبه را به خدا نشان

 

 دادم و گفتم : پس غمهای من کجا هستند؟!



خداوند

 

لبخندی زد و گفت: غمهای تو اینجا هستند،



نزد من

 

از او پرسیدم: خدایا،‌ چرا این جعبه طلایی



و این جعبه

 

سیاه سوراخ را به من دادی؟ و خدا فرمود: بنده

 

ی عزیزم، جعبه ی طلایی مال آنست که قدر



شادیهایت

 

را بدانی و جعبه سیاه، تا غمهایت را رها کن.

نويسنده: سارینا خوشگله تاریخ: یک شنبه 28 اسفند 1390برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لینک ثابت
» پایان امتحانات

 

 

یک هنر آموز توانا روزی از خیابانی می گذشت که در یکی از تماشاخانه های آن نمایشی از استادش لاوسکی بر روی

 

 صحنه رفته بود و جمعیت زیادی به صف ایستاده بودند تا این اثر را تماشا کنند او با حسرت این منظره را نگاه میکرد و در

 

 میان صف چشمش به استادش افتاد که آرام ایستاده بود تا به همراه جمعیت اثر خویش را ببیند و از نظرات آنان آگاه شود

 

 پیش رفت و به استاد خویش گفت : استاد شما اطلاع دارید که که من جزو بهترین شاگردان شما هستم ، اما تعجب میکنم که

 

 چرا مردم برای تماشای نمایشنامه های شما صف می کشند اما به کارهای من اهمیتی نمی دهند؟! لاوسکی که میخواست

 

 عملا به شاگرد خود درسی بیاموزد ، از او پرسید : فلانی کالسکه ای را که دقایقی پیش از اینجا گذشت دیدی؟

 

 

بله

- دقت کردی که یک چرخ آن کالسکه شکسته بود؟

 

- نه.

- زنی را که سوار کالسکه بود و دختر بچه ای را که کنار خود خوابانده بود دیدی؟

 

- بله.

 

- متوجه شدی که او در حقیقت بچه نبود و یک عروسک بود؟

 

- راستی استاد؟ متوجه نشدم.

-

 فهمیدی که یکی از چشمان آن عروسک را نیز در آورده بود؟

 

- نه حواسم به چشم او نبود.

 

- آیا خنجر تیز را بر روی سینه عروسک دیدی ؟

 

- نه او را ندیدم.

 

- و در مشاهده ی چشمان زن دقت کردی که یکی از آنها مصنوعی بود؟

 

- متوجه نشدم.

لاوسکی پی در پی سوالاتی را از شاگرد خویش می پرسید تا میزان دقت او را آزموده و یک پرده از شخصیت درونی او ر

 

ا که تاکنون از دید خود شاگرد پنهان بود به او نشان دهد.  او از عهده پاسخ به سوالات لاوسکی بر نیامد و با طرح هر

 

 سوالی بر میزان شرمندگی اش افزوده می شد. لاوسکی گفت

:

پسرم من و تو یک تفاوت عمده داریم تو نگاه میکنی در حالیکه من به تماشا می ایستم  نمایشنامه های من با عنایت به  همین

 

 جزییات تدوین می شوند جزییاتی که مردم در زندگی خویش با آن سر کار دارند و برایشان مهم است و اما تو به آنها توجه

 

نمیکنی

.

شاگرد سر در گریبان فکر میکرد که استادش پنجره ای از یک حقیقت بزرگ برای او گشوده بود اما او اینها را از کجا می

 

 دانست؟

 

- استاد ماجرا چیست؟ اینها که گفتی ریشه در افسانه داشت یا واقعیت ؟

لاوسکی لبخندی زد و گفت : زن کالسکه سوار سالها با عاشق و دلباخته ی خود زندگی میکرد در حالیکه این یک عشق یک

 

 طرفه بود و زن نیز در تمام این سالها عاشق و دلباخته ی کس دیگری بوده است برای همین به شوهر خود بی محبتی

 

 میکرده است. عاقش دلداده (شوهرش) روزی راز و رمز این همه بی مهری او را می پرسد و او ماجرا را برای شوهرش

 

 می گوید. عاقش که از معشوق خود انتظار چنین چیزی را ندارد خنجری بر می دارد و چشم او را از کاسه در می آورد .

 

پس از اینکار زن سر به جنون می گذارد ، عروسکی بر می دارد و کاری را که مجنون شیدا با او کرده با عروسکش می

کند. به جای آن که خویشتن را به خاطر بی وفایی اش ملامت کند از عروسک انتقام میگیرد و با خنجری چشم عروسک را

 در می آورد ، خنجر را روی سینه عروسک می گذارد و با کالسکه این سو و آن سوی شهر می رود . از مجنونی شکست خورده و ناکام جز این انتظاری هست؟

 

شاگرد سراپا گوش است نقطه ی شگفتی که بعدها برای او روشن می شود و بر تمام این تراژدی پرتو می افکند این است که

 از راز این زن کالسکه سوار هیچکس جز  استادش در شهر خبر نداشت  و استادش راز آن زن را فقط با توجه به جزییات

 فهمیده بود نه از زبان کسی.

 

تصاویر زیباسازی _ سایت پارس اسکین _ بخش تصاویر زیباسازی _ سری اول

نويسنده: سارینا خوشگله تاریخ: یک شنبه 28 اسفند 1390برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لینک ثابت
» آمین


 عقل و  شور شما سکان و بادبان های روح به

 

دریا روندگی تان است.

 

اگر بادبان ها به باد یاسکان به آب رود،

 

به هرز می روید،یا در میان دریا

 

سرگردان می مانید.میان تپه زاران،

 

هنگام که در سایه سار خنک

 

سپیداران سپید می نشینید،

 

و در آرامش سکوت کشتزارهای دور و چمنزاران

 

انبازید،آنگاه رخصت دهید جانتان در سکوت بگوید:

 

"تشرف خداوندگار بر عقل".و هنگام که می توفد

 

طوفان،و باد زورمند جنگل را می لرزاند و تندر

 

و آذرخش عظمت آسمان را می نماید-آنگاه

 

رخصت دهید جانتان در هیمنه بگوید:

 

"تشرف خداوندگار بر شعور". من نمیتوانم

 

بیاموزم شما را که چگونه با کلمات به نیایش

 

باستید،خداوند شنونده کلمه هایتان نیست

 

جز آنگاه که او خود آن ها را به لبهایتان می خواند.

 

و من نمیتوانم نیایش دریاها،جنگل ها و کوهساران

 

بیاموزمتان.اما شما زادگان کوهساران،جنگلها

 

و دریاهارا نیایش آن ها را میتوانید در جان هاتان

 

بیابید.اما اگر به خلموش نای شب گوش فرا دهید

 

آن ها رامی شنوید که در سکوت لب گشاید.

 

خداوندگارا که سرشت پر وبال مایی این اراده

 

که در ما اراده می کند


 

این آرزوی توست که در ما آرزو می کند

 

این تمنا در ما ازآن توست که شبهای مارا ازآن توست

 

به روز هایی که از آن تو نیز هستند می گرداند.

 

ما را یارای تمنای چیزی از تو نیست زیرا به نیاز های ما

 

واقفی پیش از آن که در ما زاده شوند

 

تو نیاز مایی و با بخشش بیش از خویش

 

همه چیز به ما عطا کردی

 

پس ای بزرگوار دوباره همه چیز را به ما عطا کن.


نويسنده: سارینا خوشگله تاریخ: یک شنبه 28 اسفند 1390برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لینک ثابت
» سفر

سلام به دوستان عزیز می خوام این دفعه از سفرم به مناطق جنگی  بگم

 آخه ما رو از طرف مدرسه  بردن مناطق جنگی اینم شرح سفرمون که

 با بچه ها رفتیم هر کس خواست می تونه توی ادامه مطلب بخونه

نويسنده: سارینا خوشگله تاریخ: یک شنبه 28 اسفند 1390برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لینک ثابت
» سال نو مبارک

بهار موسم گل و بلبل و فصل محبوب بسیاری از شاعران است


شاعر هم كه نباشی، هوای لطیف بهار و شاخه‌های پرشكوفه،

فكر نوشتن را به سرت می اندازد


 و برای دل خودت هم كه شده، دفترت را غرق خط‌خطی می‌كنی

.
بهار، محدود به مرزها نیز نمی‌شود. درست است كه ما

ایرانی‌ها به شكل مشخص و با مراسم


 خاص، آمدن این فصل زیبا را جشن می‌گیریم، اما شاعران


نقاط دیگر دنیا نیزشعرهای


بسیاری در ابراز علاقه به فصل شكفتن سروده‌اند.  


سلام پیشاپیش سال نو رو بهتون تبریک میگم انشا الله در سال 91


به تمام ارزوهایی که دوست دارین برسین و سر سفره هفت سین ما رو هم دعا کنید


در ضمن امیدوارم تو این سال امام زمانمونم بیاد و امسال سالی باشه که یوسف زهرا


امام زمانمون بیاد

نويسنده: سارینا خوشگله تاریخ: یک شنبه 28 اسفند 1390برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لینک ثابت
»
  به شانه ام ميزني تا تنهايي ام را تكانده باشي !

 به چه دل خوش كرده اي تو؟؟؟..... تكاندن برف از شانه آدم برفي....؟؟؟

نويسنده: سارینا خوشگله تاریخ: یک شنبه 28 اسفند 1390برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لینک ثابت
»

 معلم

برای سفید بودن برگ نقاشی ام 

تنبیهم کرد

و همه به من خندیدند

اما

من خدایی را کشیده بودم که

همه می گفتند:

دیدنی نیست

نويسنده: سارینا خوشگله تاریخ: یک شنبه 28 اسفند 1390برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لینک ثابت
»

پیاده م

و

تمام نوشته ها را

جا گذاشته ام

روی نیمکت قطاری که

دیگر نمی ایستد

نويسنده: سارینا خوشگله تاریخ: یک شنبه 28 اسفند 1390برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لینک ثابت